می زدم بر سیم سازم پنجه ای
می ساختم آهنگ و شعر تازه ای
چون که شعرم
رو به پایان می رسید
پنجه هایم روی سازم می دوید
باز نغمه
نغمه چنگ تو بود
گوش کردم
آهنگ ، آهنگ تو بود
ساز می زد ، شعر می امد
ولی بی اختیار
دفترم افتاده از دستم ، کنار
این ترانه
خاطراتت زنده کرد
عطر تو پیچید در جانم
مرا دیوانه کرد
یک نفر من را
ز شعرم رانده بود
گوئیا یک قصه
از بی مهریت جا مانده بود
آخرین شعرم
همه یاد تو بود
من که غرق خویش بودم
نمی دانم